حکيمي شاگردان خود را براي يک گردش تفريحي به کوهستان برده بود.
بعد از پيادهروي طولاني، همه خسته و تشنه در کنار چشمهاي نشستند و تصميم گرفتند استراحت کنند . حکيم به هر يک از آنها ليواني داد و از آنها خواست قبل از نوشيدن آب يک مشت نمک درون ليوان بريزند.
شاگردان هم اين کار را کردند . ولي هيچيک نتوانستند آب را بنوشند، چون خيلي شور شده بود . سپس استاد مشتي نمک را داخل چشمه ريخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند وهمه از آب گواراي چشمه نوشيدند.
حکيم پرسيد:
آيا آب چشمه هم شور بود؟» همه گفتند: نه، آب بسيار خوشطعمي بود.»
حکيم گفت:
رنجهايي که در اين دنيا است نيز همين مشت نمک است نه کمتر و نه بيشتر . اين بستگي به شما دارد که ليوان آب باشيد و يا چشمه که بتوانيد رنجها را در خود حل کنيد. پس سعي کنيد چشمه باشيد تا بر رنجها فايق آييد.»
درباره این سایت